شکوفه های صورتی در پیچ و تاب نیامدنت
زرد شدند
باران؛بوی طوفان میدهد
آقا هوایـــ باتو بودن نیست...
شکوفه های صورتی در پیچ و تاب نیامدنت
زرد شدند
باران؛بوی طوفان میدهد
آقا هوایـــ باتو بودن نیست...
خدایا
گاهی میان وسعت دستان خالی ام
حس میکنم؛تمام دار و ندارم نگاه تـــوست...
نگاهت را ازم نگیر!
آقا...
سهم تو از دنیا فقط یکــ محراب است
محرابی که همه امام جماعتش هستند؛إلا شما....
نمیخوای بیایی آقا؟!
سخت است
ازبغض "گلو درد" میگیری
و همه میگویند...لباس گرم بپوش...
.
.
.
.
خدایا دلتنگم
فقط خودت را میخواهم
خود خود خودت
چه زیباست تکرار نامت...
بی بهانه...................
یارب...یارب...یارب...
فضای دل دیوانه ام گرفته است
دوباره پای گنه کارم به بزم عــــــــشـــق تو باز گشته است...
من و غروب و سکوت و شکستن بغضم...
تو و نیامدن و انتظار چشمانت...
پ.ن دیگر بس است آقای من از سفر بیا