آقـا
همه شب؛تــیـر غمت شیشه ی خوابم میشکند
بگو با این همه سوز نهان در دل شبها چه کنم....؟!
آقـا
همه شب؛تــیـر غمت شیشه ی خوابم میشکند
بگو با این همه سوز نهان در دل شبها چه کنم....؟!
گاهی بغض های نفسگیرم خاموش میشود
و
گاهی میشکند و فضای سکوت نالان میشود
من کیستم؛
که شاعر شمس زمان شوم؟!
دست غریب عــشــق مگر یــاوری کند...
باغبان باغ رسالت رفته بود
و
گل نیلوفرش را میان در و دیوار می زدند...
آقا بیا
خودت بازدید کن از نوشته هایم؛از غم هایم؛ازدرد انتظار؛از بغض های فروخورده ام؛
ازدرد دوری؛از نامهربانی ها؛از واژه ها و کلماتی که در ذهنم راه میروند؛ازاینکه کم آورده ام از نبودنت...
میروم تا باخودت برگردم به جایی که متعلق به خودت است...
التماس دعای این روزهایم؛التماس دعای فرج است...
آقا بیا....