امشب تا صبح باید بنشینی و ستاره ستاره بباری و شعله شعله بسوزی...
کسی که گنجینه های آسمان در دست اوست دوباره تورا در دعا کردن رخصت داده است...
پلکــ هایت را روی هم بگذار و قطره های اشکت را سزاوار چکیدن بدان....
ببار...
بسوز...
خاکسترشو...
از امشب باید با بچه های علی بی قراری کنی...ازخانه ی علی تا ملکوت راهی نیست؛
واژه هایم سیه پوش شده اند؛بوی غم گرفته اند
میان فکر سرگردانم؛سیل اشکی راه انداخته اند...
آریـــ
گریه های غریبانه ی یتیمی ما؛غمی ست بی پایان...
امشب لیلة القدر اشکت را نذر شبهای یتیمان کن...
غم نوشت.درشب های قدر مهم تر از "بیداری کشیدن" "بیدار شدن" است...دعا کنیم که بیدارشویم