وقتی میخواهم تاریخ صفحه ی دلم را بنویسم؛گوشه ای طوری که فقط خودم ببینم؛می نویسم؛
"جمعه و او نیامد"
وقتی میخواهم تاریخ صفحه ی دلم را بنویسم؛گوشه ای طوری که فقط خودم ببینم؛می نویسم؛
"جمعه و او نیامد"
دلم میداند پشت این فردا ها تو دگر می آیی...
پ ن:تورا من چشم در راهم!
کاروانی از بهار به انتظار آمدنت صف به صف نشسته اند!
بهار در راه است و من هنوز بی شکوفه مانده ام!
پ ن:خـدا کند که بیایی...
خدایا خسته ام از قدم زدن در پیاده روهای انتظار
یکـ آسمان کلنگی میخواهم؛زمینت بوی زندگی نمی دهد!
کویری در انتظار آب هستم؛حتی اشک هایم کویر دلم را سیراب نمیکند
مهربان من؛بیا و بــبــار...
بازآمده ام تا اندوخته های قلب و روح و احساسم را برای تو ابراز کنم؛
تو هم سخاوت کن؛کمی بیشتر در حقم ایثار کن و از لغزش هایم چشم بپوش!
م ه د ی
سینه آتش گرفته ام را به حراج گذاشته ام؛مرا بخریدای روزهای خاکسترگرفته...
رهایم کنید در رنج بی حساب دوری....
خورشید منظومه آل یس؛کدامین مدار گرد سیمای آسمانی تو می گردد؟!
میخواهم تابه وسعت نامت بنگارم؛اما نمی توانم.نام تو وسعتی نامتناهی است؛که من را توان رسیدن به آن نیست...
تنها میتوانم کلماتی آغشته به رنگ عشق تقدیمت کنم!میلادت مبارک*
یامولا...یا امام حسن عسکری(ع)