امشب دخیل ضامن آهـــو گرفته ام
کشتی ام شکسته است؛بر ساحل ضریح تــــو پهلو گرفته ام....
هوایت که میزند به سرم دیوانه ام میکند...
وقت هایی هست که دلم
جز به بودنت رضایت نمی دهد؛
از کجا بیاورمت؟دلتنگی زبان نمی فهمد....!
دلم را گم کرده ام
دلم کجاست....؟
بهانه می گیرد
بهانه ی صحرای کربلا...
خدایا چه کنم با دلم...؟
از پــا افتاده ام ارباب..............
کاش کسی می فهمید
وقت"دلتنگی" وزن یک "آه" چقدر سنگین ست.....
مثل آدم برفی که با تابش خورشید آب میشود؛
دارم در دلتنگی ات آب میشوم...دارد دلم تمام میشود؛
بیا...فقط همین!
خیره شده بود به آسمون؛حسابی رفته بود توی لاک خودش
بهش گفتم:چی شده محمد؟
انگار که بغض کرده باشه؛گفت:بالاخره نفهمیدم؛اربـــا اربـــا یعنی چی...؟ میگن آدم مثل گوشت کوبیده میشه!!!
یا باید بعد از عملیات کربلای 5 برم کتاب بخونم،یا همینجا تو خـــط بهش برسم....
توی بهشت زهرا که میخواستند دفنش کنند؛دیدم جواب سوالشو گرفته...با گلوله ی توپی که خورده بود روی سنگرش....