یه وقتایی خونه ی دلت که هیچ
زندگیت رو "حــــــســـیــــن" زیر و رو میکنه
تاحالا شده احساس کنی یه حرفایی داری که دوست داری تو این دنیا به کسی بگی.....
به یه کسی که محرم اسراره...
به یه محرم...
حرفا و خواسته هایی روکه به هردلیلی نتونی به کسی بگی...
اینطور وقتها
برو سراغ شهدای گمنام...آخه اونا خیلی مهربونن...وخیلی محرم...
باورکن حرف زدن و درد دل کردن با شهدا معجزه میکنه...معجزه..............
پیشاپیش عید ولایت رو تبریکــ میگم
التماس دعای فراوان
شرط حیات,
عشق است و عاشقی...
وشرط عاشقی؛گمنامی است
...عاشق گمنامی...زودتر به پرواز میرسد...
و زودتر آسمانی میشود....
تــوباید باشی تا کم نیاورم...
باید باشی تا فراموش نکنم...
نفس کشیدن را...
عـــشـــق را...
زندگی را...
بودن را...
توباید باشی...
تا حریر نگاهت را
بپیچم دور تنهایی های دلم و دلگرم شوم
باید باشی...
تا دلم آسمان را...
پرواز را...
لمس کند...
نفس بکشد...
انتظار نوشت:
آقا
میترسم...میترسم...
وقتی آمدی؛به نبودنت عادت کرده باشم
.........
بعضی حرفها رو
فقط میشه گریه کـــرد............
سخته دلت خون باشه ولی....
بهت بگن خوش خنده...
سخته بغض بشکنتت ولی...
بخندی...
آره...
خیلی سخـــتـــــه
..........
گاهی جملات برای وصف حالم؛گنگ میشوند
.........
غم نوشت:
رحمی به ساکنین خـــم کوچه ها کنید
باید عبور کرد؛برایم دعـــا کنید
خداحافظ:
مدتی در خدمت دوستان بزرگوار نیستم...فقط برام دعا کنید
مدتی از دست نوشته های سراسر دلگیرم نفس راحتی بکشید!!!
فقط نذارید به وبلاگم گرد غریبی بشینه
.......
یـــازهـــرا(س)
تمام کمد ها را زیر و رو میکنم
لباس های بهاری
بارانی ها
خانگی ها
مجلسی ها
خسته میشوم از این همه رنگ و مدل
نگاهم به تو گره میخورد
آرام میشوم
ساده بودنت؛دنیا می ارزد
چادر
مشکی زیبای من
...........
عاقد:خــــدا
شاهد:رسول خدا(ص)
دفتر:لـــوح محفوظ
مکان:عــــرش
عروس:کــــوثر
داماد:حـــیـــدر
پ ن:
سالروز ازدواج آسمانیشان مبارکــــ
بیا که شاهانامه ی عمر؛آخری از این خوش تر نخواهد داشت
و این شعر طویل را بی قافیه مپسند
دیگر به نرگس های باغ سلام نمیکنم
هیچ یاسی را خیره نمیشوم
من تمام شده ام؛بـــیـــا
آیا ندبه های مرا از این دلتنگ تر میخواهی؟
من تمام شده ام؛بـــیـــا
...........
اشکــ های نشسته بر روی گونه هایم؛دلتنگی ام را به تماشا گذاشته است
دستانم را زیر چانه ام زده ام
و مات مبهوت نگاه میکنم؛به خورشیدی که بازهم چشمانش را به روی جمعه ی بدون تو بست...........
دستانم را زیر چانه ام زده ام
و مات و مبهوت نگاهی به اتاقم می اندازم؛باز هم من ماندم و خلوت و سکوت شب؛من ماندم و مهمان همیشگی اتاقم و تنهایی ام
آقا بیا...
حرفهای نگفته خیلی دارم
.....
همیشه میخندم تا کسی دست دلم را نخواند؛تا کسی از زخم دلم؛زخم بر ندارد
دلتنگی هم عالمی دارد
........