من "بی حسین" معنی دیگر نمی دهم****باید که مرا "باحسین" باور کنید..!
ایستاده ام
من...همینجا...کنار خیال هایم...
درست رو به روی دوست داشتنت...در عمق نبودنت...
محکم ایستاده ام
بیا و به من اشاره کن تا برایت تمام شوم!
از بغض تا گلو
ازاشکــ تا این سویـــ پلکــ
از صدا تا حنجره
فاصله ای نیست...
به اشاره ای می بارم
آقا
دارم درد دل میکنم؛گـــوش کن!
در چند قدمی ام نشسته ای؟!
تا آمدنت چقدر مانده است؟!
دوری ات بدجور با دلم بازی می کند...
وقتی نفس هایم به شمارش می افتد
وقتی دلم به اندازه ی دنیا تنگ میشود
فقط یکــ چیز میخواهم
دستانت را روی قلبم بذاری...
نگاهم کنی...
و برای دل تب کرده ام امن یجیب بخوانی...
دیگر برای چشم هایم نماز"بـــاران" نخوان
اشکــ هایم تبدیل به سیل شد
و
از آمدنت خبری نشد...